لطفا با اشیا ملایم تر رفتار کنیم…!

دیر شد. باید زودتر برود. کلید آسانسور را زد و انتظار کشید تا بیاید. یکی از همسایه ها هم آمد داخل آسانسور. با سوییچ طبقه را انتخاب کرد! با خودش گفت: این پنل و صفحه آسانسور خیلی زود خراب خواهد شد.
**

همه چیز آماده بود. قرار بود همکلاسی ش بیایید تا روی پروژه ای با هم کار کنند. همکلاسی آمد. بنفشه لپ تاپش را آورد. تمام مدت کار گلناز با روان نویس نوک تیزش روی مانیتور لپ تاپ برای بنفشه توضیح می داد. ولی بنفشه دیگر حواسش نبود چون فقط حرص می خورد. خشمگین بود که نمی تواند حرفی بگوید. خشمگین بود که گلناز این طور ناملایم با مانیتوری که فشار جسم نوک تیز پیکسلهایش می سوزد رفتار می کند.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

گزارش روزانه نویسی

کاستارد