پنجم نوروز ۱۴۰۲
یک خانمی آمده، ظرفها را شسته و الان دارد بقیه کارهای آشپزخانه را انجام می دهد. همان اول که آمد گفتم دوست ندارم آدم ها
یک خانمی آمده، ظرفها را شسته و الان دارد بقیه کارهای آشپزخانه را انجام می دهد. همان اول که آمد گفتم دوست ندارم آدم ها
دوم فروردین ۱۴۰۲ تا دیروقت خواب بودم. ولی چون باران می بارید و پرده مخمل قهوه ای نسکافه ای روشن کیپ کشیده بود، فکر می
ناخن انگشت کوچک دست راستم به اندازه یک سوم کبود شده و می سوزد. انگشتم ورم کرده. دستم درد می کند. امشب باران بسیار تندی
سریع و به موقع باش. در هر موقعیتی، در زمان خودش واکنش نشان بده، زیرا عروسکی را که بچه ای بخواهد، مسلمن وقتی بزرگ شود
چهارشنبه، ۱۹ مراد ۱۴۰۱ نامه اول قربان من با تمام ارادتی که به شما دارم و با همه ارزش و احترامی که برای شما قائلم،
سال ۱۴۰۰ نزدیک است تمام شود. قرن سیزده به قدم های پایانی خودش نزدیک می شود. امروز عصر رفتم خانه یک دوست خیلی نازنین و
تقدیم به پسر دلبندم دلخوش به فانوسم مکن اینجا مگر خورشید نیست پیش نویس: این نوشته تغییر خواهد کرد. فانوس آبی ایده های من
من یک زن چهل و یک ساله ام، که هنوز هم می ترسد رانندگی کند. باید به خودم بگویم ترس را رها کن، آخر تو
دیشب به مریم زنگ زدم و گفتم زن حاج محمود هم امروز فوت کرد. گفت امروز نه، دیروز فوت کرده. شب بعدش پیام داد که
کلیه حقوق متعلق به وبسایت لیلاالسادات ازغدی می باشد.
آخرین دیدگاهها