روزانه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲

– دیروز خیلی خوابم می آمد و بسیار خسته بودم. برای همین یک کلمه هم ننوشتم. دیروز خیلی دیر برای غذا خوردن رفتیم. خیلی پیاده رفتیم تا آن ساعت رستورانی را پیدا کنیم که غذا داشته باشد.
– دیروز عصایم را همراهم نبردم. من مسیرهای صاف را هیچ مشکلی ندارم. مشکل تعادلم روی پله ها، ایستادن های ناگهانی و تغییرمسیرها و چرخش های ناگهانی است. وقتی از روی پله های بدون نرده پیاده رو به خیابان آمدم، ناگهان باز در حالت لرزان و لرزش و بی تعادلی بودم که فقط شنیدم صدای مردانه ای آمرانه گفت خانم …!
– خیلی خوابم می آید. با احسان و حسین جان حاضر شدیم و برای شام بیرون رفتیم. ولی به قدری … بود که به خریدن گوجه فرنگی پلاسیده و نان و آب کاکتوس از یک سوپر نزدیک اکتفا کردیم. زود به خانه برگشتیم. استاد ساعت اول یک شنبه اصلن نیامد. ساعت دوم هم خیلی دیر آمد. ساعت اول را به معرفی یکدیگر گذراندیم‌.
– امروز از پله های بدون نرده به تنهایی بالا رفتم و از همان پله ها گریان و با دعا و صلوات به تنهایی پایین آمدم. هورا.
– باید از استاد شاهین کلانتری بپرسم چرا در بند ۲۹ کتاب «چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟» گفته «به جای pdf، بیشتر کتابهای کاغذی بخوانید»
– آدمی بس نسبت به خود موجود ستمکاری است، زود مغرور می شود و بسیار زودتر فراموش می کند که آهی و دمی است. فراموش می کند دمی که فرو می برد شاید دیگر بیرون نیاورد. و شاید بیماری زمین گیر شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

گزارش روزانه نویسی

کاستارد