پله برقی

– امروز عصر برای اولین بار کاردرمانی رفتم. وقتی تمام شد، دیگر شب شده بود. تصمیم گرفتم قدری پیاده روی کنم. و نتیجه پیاده روی تا خانه شد! البته یک جورهایی خوب هم شد چون وسایل لازم راه سلامتی را خریدم. می پرسی چه؟ ۲ تا شلوارک خیلی کوتاه، یک مایو و یک زیرانداز یوگا.
بد شد. چرا؟ چون وقتی می خواستم از بلوار فردوس غرب به بلوار فردوس شرق بیایم، باید از پل عابر پیاده بگذرم تا از اتوبان ستاری که بین دو بلوار بود بگذرم. خودم را به پله برقی رساندم. همان اول های پله بودم که یک دفعه افتادم و خوب خودت به نیکی می دانی که روی پله برقی افتادن چقدر خطرناک است. هر چه هم تلاش می کردم خودم را جمع و جور کنم نمی توانستم. چندین جای سرم، دست هایم، پاهایم زخم شد و خون هم آمد. بدنم کوفته شد و درد گرفت. چند نفر از آقایانی که از پله برقی استفاده می کردند تلاش کردند کمکم کنند تا بلند شوم. وقتی رسیدم بالا، تا چند دقیقه تنم می لرزید.
– خانم آریان، کاردرمانم، گفت می داند که مستقلم. بله، البته که هستم. می توانم جز این باشم؟ گاهی خیلی می ترسم. ولی دوست دارم به خودم تکیه کنم. و البته نیروی من از عشق و نور خداوند سرچشمه می گیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

گزارش روزانه نویسی

کاستارد