سال تحویل ۱۴۰۲

چون تولد سعید جان بیست و نه اسفند است، امشب همگی جز سودا و آرمین، خانه مامان بودیم.
هفت سین را بدو بدو که از خانه مامان آمدیم، من و حسین جان، روی میز تحریر حسین جان چیدیم.
وقتی سال ۱۴۰۲ آمد، نیم ساعتی صبر کردیم‌. یک کتاب (برایش عیدی دو جلد کتاب داستان و دفتر داستان به نام و عکس خودش سفارش دادم) برای حسین جانم خواندم. کمی با هم خوش و بش کردیم. رو کردم به احسان و ازش پرسیدم بریم دور بزنیم. سری تکان داد که یعنی بله.
بر رخش آبی کاسپین ۲۰۶ پلاس سوار شدیم. به اتوبان جلال که رسیدیم، چون نمی توانستم حدس بزنم کجا می رویم، از احسان پرسیدم. گفت می رویم سوپر مارکتی که این هنگام شب باز است. در ذهنم فکر کردم شاید منظورش دکه ای باشد.
کم کم از اتوبانی گذشتیم که با سمت غرب تفاوت دارد. حتی تابلوهای تبلیغاتی هم متفاوت بودند. احسان گفت اینجا که می آییم گویی دوبی است. حسین جان هم موافق بود.
بالاخره به فرمانیه رسیدیم. و کمی بعد به فامیلی مارکت. یک سوپرمارکت بزرگ.
فکر کن که چقدر خرید از آنجا گران تمام شد! خرید چندانی نبود ولی مبلغی که بابتشان پرداختیم، دقیقن برابر بود با ۴۵,۱۶۴,۰۰۰ ریال! چهار میلیون تومان و پانصد هزار و خرده ای! تابلوهای تبلیغاتی روشن! خیابان های روشن تر! ماشین های آنچنانی! و …
احسان گفت بعد از این تونل خیلی طولانی، می رسیم پایین شهر و تفاوت آشکارش! گفتم: منطقه پنج، پایین شهره؟
– منطقه های بالا، فقط یک و دو. بقیه پایین حساب می شوند.
– خیر، منطقه پنج غرب تهرانه. برو یک کم جهت یاد بگیر.
– نسبت دهک خانوارها در منطقه یک و دو قابل مقایسه با خانوار منطقه پنج نیست از بس پولدار هستند. پولدارهای ایرانی تو آمریکا و برتانیا هستن که ملکه انگلستان برای ملاقات باهاشان، وقت قبلی می گرفته! (کنایه از اهمیت آنها)
اول فروردین ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط

گزارش روزانه نویسی

کاستارد